معرفی سید اهل قلم؛ سید حسین محصل مبتکر، مخترع و از مفاخر بزرگ شاندیز
روز سوم خرداد 1318 در روستاي ارچنگ فرزندي زاده شد که سراسر زندگي اش با آموختن، ياد دادن، کار مداوم ، و جست و جوي انديشه هاي نو در زمينه هاي علمي و فني سپري شد.
او فرزند آقا سيد عبدالله محصل ، روحاني آزاده ، ساده زيست بود که معيشت خويش و فرزندانشان را از دسترنج شخصي تامين مي کرد و سراسر عمرش را به تعليم علم دين و مواعظ اخلاقي گذراند .
مادرش بانويي پرهيزگار و خوش خلق بود که محيط خانه را از محبت و اخلاق و شادماني دروني سرشار نگه مي داشت.
سيد حسين در دامان طبيعت زيبا و پاک روستا پرورش يافت و از آموزه هاي پدر بهره هاي فراوان گرفت که در همه عمر به او توش و توان مي بخشيد اما خصيصه ي اصلي و بسيار مهم او که در همسالانش کمتر ديده ميشد و از دوره ي ابتدايي نمودار شد. کنجکاوي فراوان و توجه ويژه او به پديده هاي علمي پيرامونش بود و از کنار هيچ پديده هاي طبيعي و نو به آساني نمي گذشت.
در کلاس سوم ابتدايي يک بار وقتي که نخستين بار در دست همکلاسي اش پرگاري ديد، با دقت آن را بررسي کرد و روز بعد وقتي وارد مدرسه شد، پرگاري دست ساخته با چند ميله و پيچ به همراه داشت و مورد تشويق مدير مدرسه و ساير معلمان قرار گرفت در حالي که هنوز خود اهميت کاري که کرده بود در نيافته بود. اين رويداد، نقطه عطفي در زندگي او گرديد. چنين نوآوري هاي به ظاهر خام و ساده ادامه مي يافت و به تدريج او را از ديگر شاگردان متمايز مي ساخت.
حرکت هاي نوآورانه ي او ادامه يافت. بعنوان مثال يک روز که نمازگزاران از راهروي مسجد تازه ساخت محل وارد مي شوند با پديده تازه اي روبرو شدند. چراغي روشن شد و تابلوي رنگي "خوش آمديد" ورود آنان را به مسجد خوش آمد گفت. چنين پديده اي در آن زمان کاري تازه و شگفت انگيز بود.
علاقه ي شديد او به آموزش و انتقال تجربيات متفاوت به نوآموزان و کودکان، او را براي امر باارزش تدريس در روستا شايسته ساخت. کوشش هاي او براي تاسيس دبستاني چند کلاسه با استقبال روبرو شد و سيد حسين محصل به عنوان آموزگار روز مزد، کار آموزشي خويش را آغاز کرد.
محصل حتي به روستاهاي اطراف سر مي زد و کودکان مستعد و آماده به تحصيل را شناسايي مي کرد و مي کوشيد آنان را به پشت نيمکت کلاس بکشاند.
خود خاطره اي از روستاي "برکل" نقل مي کند که : با پسرکي به نام عباس روبرو شده است. عباس با خانواده اش در کلبه اي به همراه چند گوسفند زندگي مي کردند و گرماي آشيانه شان از بدن و پشم گوسفندان تامين مي شد. او عباس را به شاگردي پذيرفت و به او تعليم داد. سال ها بعد در سنين ميان سالي وقتي سر و کارش به بيمارستاني در مشهد افتاده بود ، ناگهان با چهره اي آشنا که حالا جواني در لباس سپيد بود روبرو شد و کم و بيش عباس را شناخت. عباس، کودک اهل روستاي برکل حالا پزشک شده بود. سيد حسين محصل از آن روز هميشه به عنوان يکي از مهم ترين روزهاي زندگي اش ياد مي کرد.
در روستا، تدريس در دبستان تنها بخشي از کار او بود. در همان زمان به قدري تلاش و رفت و آمد کرد تا موفق شد براي نخستين بار معبر اصلي روستا را مجهز به ستون هاي برق کند. او با خود چراغ آورده بود. به قول شاعر: اگر به خانه من آمدي اي مهربان با خود چراغ بياور.
در دوره اول فعاليت آموزشي اش، سيد حسين محصل، کارهاي ابداعي فراوان کرد که بعضي از آنها به ثمر نشست و نتيجه ي عملي و ملموسي در زندگي مردم داشت اما اولين نوآوري و کار جدي او که در رديف ده ها کار ابداعي او قرار مي گيرد، در سال 1343 به صورت دستگاه شمارش اعداد ساخته و پرداخته شد و مورد تشويق فراوان قرار گرفت. پس از آن، اين روند شتاب گرفت. او دائم فکر مي کرد، طرحي تازه مي ريخت، نمونه مي ساخت، آزمايش مي کرد و دست به تکميل ساخته هاي خود مي زد و آرزويش آن بود که اين ساخته هاي تازه و ابداعي در مقياس گسترده توليد شود و در اختيار مراکز آموزشي و مربيان و دانش آموزان قرار گيرد.
اما کار چندان ساده نبود. مشکلات و موانع به ويژه از جنس اداري اش فراوان بود. اما او کسي نبود که از ميدان به در رود. عشق و علاقه اش به ساختن و آزمايش کردن و تکميل ابزارهاي آموزشي ساده و پيچيده در حدي بود که موانع و مشکلات قادر نبودند او را خسته و دلزده کنند.
او براي تحقق اهدافش به فکر توليد انبوه تر بخشي از ابزارهاي ابداعي اش افتاد بنابراين براي نخستين بار با فروش قطعه زميني در يکي از بهترين مناطق مشهد که از سوي اداره فرهنگ به او واگذار شده بود، کارگاهي در منطقه قلعه ساختمان احداث کرد. در اين کارگاه ده ها وسيله ي کمک آموزشي خود را که ابداع و به ثبت رسانده و تعدادي از آنها موفق به دريافت گواهي ثبت اختراع از وزارت صنايع شده بود، در حد توان و بضاعت مالي، در چرخه توليد انبوه و نيمه انبوه قرار داد.
او در جريان يک سرقت مسلحانه در دي ماه سال 1370 در اطراف محل سکونتش هدف تيراندازي قرار گرفت و به شدت زخمي شد. اما آيا اين حادثه دردناک او را نااميد کرد و از کار انداخت؟ واقعيت خلاف اين را مي گويد: توان روحي او دست نخورده باقي ماند.
سالها پس از واقعه ي ياد شده او به کار خستگي ناپذير خود ادامه داد. شواهد نشان مي دهد که ايشان، هرچند با سختي و رنج جسمي و در حين سفرهاي دائمي و دوره اي ناگزير به تهران براي ادامه معالجه ، به کار ابداع و نمونه سازي و سير توليد در کارگاه خانگي خود در ارچنگ ادامه داد.
از پيامدهاي تمرکز او بر هدف ها و پيگيري هاي مکرر ، آن بود که او از توجه کافي به تندرستي خود تا حدودي غافل بماند اما کساني که او را از نزديک مي شناختند به اين واقعيت اذعان دارند که او از وقت گذراني بيهوده و تبديل شدن به زينت المجالس و ريش سفيد محل دوري مي کرد.
وي به راستي قدر گوهر عمر را شناخته بود و دريافته بود که عمر را فقط يک بار به انسان مي دهند که هر لحظه اش را بايد قدر شناخت و چيزي برآن افزود که به کار ديگران بيايد و به رشد و پيشرفت کشور کمک کند.
با اين ترتيب توجه خاص او به تربيت و آموزش فرزندانش از فلسفه اي ناشي مي شد که اساس تفکر و تربيت خود وي را شکل داده بود. او نمي خواست مصداق آن دانشمند حکايت سعدي باشد که پيوسته در حال نظاره بر آسمان ها و کواکب بود و از خانه اش بي خبر مانده بود. مرحوم محصل در مرداد ماه 1394 چند روز پس از تشخيص پزشکان مبني بر وجود عارضه جسمي در شرايطي آرام از لحاظ روحي چشم از جهان فرو بست و در گورستان زادگاهش روستاي خادر آرام گرفت.
خبرنگار : حمیدرضا بارانی