قدس آنلاین – سعید کوشافر : چند روز قبل فرصتی دست داد تا دقایقی با سرهنگ اکبر آقا بیگی، فرمانده انتظامی مشهد مقدس، گفت وگویی صمیمانه وخارج از چارچوب مصاحبههای خبری داشته باشیم ؛
او از راز خدمت صمیمانه اش به مردم و خانواده اش گفت و اتفاقی که او را تا پای مرگ پیش برد اما همت مردم یک روستا جانش را نجات بخشید و انگیزه این مقام انتظامی را برای خدمت به مردم دو چندان کرد.
سرهنگ اکبر آقابیگی با رویی گشاده پذیرای ما شد؛ این مقام انتظامی اگرچه در آستانه ۴۷ سالگی است اما چهرهاش به ظاهر جوانتر نشان میدهد؛ رئیس پلیس مشهد سخنش را اینگونه شروع میکند که ما مسوولان مدیون مردم هستیم و حتی اگر جان خود را برای این مردم قدرشناس ،عزیز و صمیمی فدا کنیم هنوز هم بدهکارشان خواهیم بود.
***جانم فدای مردم
آقا بیگی این سخنش را تکمیل کرد و گفت: حداقل خود من برای این حرفم دلیلی دارم که به اول خدمتم در نیروی انتظامی برمیگردد؛ یک شب سرد زمستانی در یکی از مناطق مرزی و صعبالعبور شهرستان خواف مشغول گشت زنی بودیم؛ طی روزهای قبل برف باریده بود و زمین خیس و گل آلود بود؛ ساعت نزدیک 2 بامداد خودروی ما در یک جاده فرعی در گل و لای فرو رفت و گیر کرد.
شدت سرما به حدی بود که تا مغز استخوان نفوذ میکرد؛ هر چه تلاش کردیم نتوانستیم خودرو را از گل و لای خارج کنیم؛ از طرفی متوجه شدم که سوخت خودرو ساعتی دیگر تمام میشود و اگر نیروی کمکی نرسد در آن جاده فرعی، سرما، جان من و همکارانم را خواهد گرفت.
وی در ادامه سخنش و در حالی که به نظر میرسید آن شب تلخ را در ذهنش تداعی میکند یاد آورشد: ناامید شده بودیم چراکه از آن مسیر کمتر وسیله نقلیه رفت و آمد میکرد؛ باید کاری میکردیم و بخاطر همین دو تن از همکارانم پیشنهاد کردند خود را به روستایی که در فاصله چند کیلومتری قرار دارد برسانند و کمک بیاورند؛ با خودم فکر کردم حتی اگر کمک به موقع نرسد حداقل این دو نجات پیدا میکنند ؛ پیشنهادشان را پذیرفتم و انها به دل جاده زدند و رفتند.
آقابیگی ادامه داد: دو ساعتی گذشت و دیگر تقریبا چیزی از سوخت خودرو باقی نمانده بود و باید برای سرمای استخونسوز آماده میشدیم؛ این درحالی بود که همکارانم توانسته بودند به سختی خود را به یک روستا رسانده و موضوع را به اهالی منطقه اعلام کنند؛ در آن نیمه شب سرد، خیلی توقع کمک از اهالی روستای دور افتاده و سخت گذر نداشتم .
رییس پلیس مشهد گفت: سوخت خودرو تمام شد و سرما رفته رفته به داخل ماشین نفوذ کرد ؛ سرما دیگر به حدی رسیده بود که ناتوان شده و مرگ را در چند قدمی خودم دیدم؛ درست در همین لحظات بود که متوجه شدم اهالی روستا به درخواست کمک همکارانم پاسخ مثبت داده و همراه آنها آمده بودند تا ما را از مرگ نجات دهند؛ آنها کمک کردند تا خودرو را از گل و لای در بیاوریم؛ مقداری بنزین درباک خودرو ریختند و ما را به خانه خودشان بردند؛ آنها هم ما را ازمرگ نجات دادند و هم از ما پذیرایی کردند تا صبح شود و به محل خدمتمان برگردیم .
آقابیگی افزود: شک ندارم آن اتفاق آن هم در روزهای اول خدمت من بیحکمت نبود؛ همانجا با خودم عهد کردم که تا جان در بدن دارم برای مردم دوست داشتنی ایران عزیز خدمت کنم و رضایت آنها را به دست بیاورم.
***آرزوی بزرگ
رئیس پلیس مشهد پس از بیان این خاطره چند لحظه سکوت کرد و سپس در بیان شرح زندگی و خانواده اش، گفت: من اهل شهرستان تربت حیدریه هستم، پدرم کشاورز بود؛ دوران ابتدایی و راهنمایی را در روستای "ساق" گذراندم اما برای دبیرستان به شهر تربت حیدریه آمدم؛ از سنین نوجوانی با دیدن فیلم های پلیسی آرزو داشتم مامور پلیس آگاهی بشوم؛ این حس به من انگیزه می داد تا تلاش بیشتری داشته باشم ،اما وقتی که دیپلم گرفتم دانشکده شهربانی پذیرش نداشت و مجبور شدم برای برای دانشکده ژاندارمری آزمون بدهم؛ البته در چند رشته دیگر دانشگاه هم پذیرفته شدم اما عشق به نظام و پلیس شدن باعث شد که من به دانشکده ژاندارمری بروم و مشغول تحصیل شوم؛ هرچند که احساس دلتنگی می کردم از اینکه نتوانستم بودم به دانشکده شهربانی بروم و مأمور آگاهی بشوم .
این آرزو در دلم مانده بود که بعد از این همه زحمت آخر هم پلیس نشدم تا اینکه در سال ۱۳۷۰ که ما فارغ التحصیل شدیم نیروهای شهربانی، ژاندارمری و کمیته ادغام شدند و من به عنوان افسر نیروی انتظامی مشغول کار شدم؛ سال اول به خواف رفتم و بعد هم در پلیس آگاهی خواف و تایباد مشغول کار شدم و اینگونه بود که بالاخره به آرزویم رسیدم.
***عشقم ، نوه ام
رئیس پلیس مشهد در ادامه خاطرنشان کرد: در سال ۱۳۸۵به درجه سرگردی نائل شده بودم که رئیس پلیس آگاهی تایباد و یک سال بعد جانشین فرماندهی انتظامی تایباد شدم؛ در همان سال بخاطر علاقه ای که به علم و دانش داشتم درکنکورشرکت و در رشته رشته حقوق پذیرفته شدم تا اینکه توانستم مدرک کارشناسی این رشته را بگیرم.
آقابیگی گفت : در سال 1391 فرمانده انتظامی جوین شدم و تا سال ۱۳۹۳ درآنجا بودم؛ البته بازهم از تحصیل باز نماندم و در کنار کار سخت فرماندهی انتظامی یک شهرستان از دانشگاه اهواز فوق لیسانس حقوق گرفتم؛ پس از آن فرمانده انتظامی شهرستان نیشابور شدم و یک سال بعد نیز فرماندهی انتظامی تربت حیدریه را برعهده گرفتم؛ تا اینکه در سال ۱۳۹۶ به عنوان فرمانده انتظامی مشهد انتخاب شدم.
این مقام انتظامی تصریح کرد: این توفیق بزرگی است برای من که سربازی در خدمت زائران و مجاوران بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) باشم و از امام رئوف و ولینعمت ما میخواهم توانی بدهد که بتوانم در انجام وظایف خود صادقانه و عاشقانه به مردم خدمت کنم .
وی تاکید کرد: هرجا گره از کار مردم باز کردهایم خدا نیز یاریمان داده است؛ در طول خدمت دو رویکرد داشتم؛ رویکرد دانایی محور با ارتقا مدرک تحصیلی و دیگری با خدمت صادقانه و دوستی و مهربانی با مردم؛ فکر می کنم این دو رویکرد بهترین راهبردی بوده که توانستم ۲۹ سال توفیق خدمت به کشورم در کسوت و لباس مقدس پلیس ،افتخار رضایتمندی مردم از آن خود کنم .
آقابیگی خود را پدری مهربان برای دو پسر و یک دخترش و شوهری وفادار برای همسرش و پدر بزرگی خوب و دلسوز برای نوهاش میداند و میگوید : من به اعضای خانوادهام عشق میورزم و به خصوص رابطهام با نوهام که فرزند دخترم است، بهترین ، گرم ترین و پرمهرترین رابطه ای است که میتوانید درذهن خود تصور کنید؛از صمیم قلب دوستش دارم .
رئیس پلیس مشهد کلامش را با این جمله خاتمه میدهد: مردم میدانند که لباس پلیس لباس خادمی و نوکری است؛ ما خادم مردم هستیم و هر کاری هم که بکنیم کم گذاشتیم و نمیتوانیم پاسخگوی محبت های مردم ولایی و انقلابی و صمیمی باشیم؛ محبت مردم به ما انرژی میدهد و به عنوان یک سرباز کوچک در سازمان بزرگ و مقدس انتظامی میگویم مردم را تا پای جان دوست دارم و تا زنده هستم خدمتگزارشان خواهم بود.