Written by on

اگرچه بیکاری و اعتیاد باعث شد یک بار دست به سرقت لاستیک های خودرو بزنم اما در حالی قاتل شدم که پدرزنم را عامل آشفته شدن زندگی ام می دانم. او وقتی طلاق دخترش را از من گرفت و من هم هیچ کاری از دستم ساخته نبود به ناچار تصمیم به انتقامی وحشتناک گرفتم و ...

دوات آنلاین-اگرچه بیکاری و اعتیاد باعث شد یک بار دست به سرقت لاستیک های خودرو بزنم اما در حالی قاتل شدم که پدرزنم را عامل آشفته شدن زندگی ام می دانم. او وقتی طلاق دخترش را از من گرفت و من هم هیچ کاری از دستم ساخته نبود به ناچار تصمیم به انتقامی وحشتناک گرفتم و ...

جوان 34 ساله ای که حدود دو روز بعد از ارتکاب یک جنایت هولناک خود را تسلیم قانون کرده بود، پس از تشریح خلاصه ای از محتویات پرونده اش توسط سرگرد نجفی (افسر پرونده)، به بازسازی صحنه جنایت در حضور قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) پرداخت و سپس درباره سرگذشت خود گفت:از کودکی به خیاطی علاقه مند بودم به همین دلیل بعد از ترک تحصیل شاگرد یک خیاط ماهر در منطقه گلشهر مشهد شدم.

آن قدر به این حرفه علاقه مند بودم که طی شش ماه همه فوت و فن این شغل را آموختم تا این که 15 سال قبل وقتی به بولوار طبرسی نقل مکان کردیم پدرم که در شهرداری کار می کرد، 40 هزار تومان داد و من کارگاه خیاطی راه اندازی کردم و خودم با آن که نوجوان بودم ولی شاگرد استخدام کردم و مشغول کار شدم. وقتی به سن قانونی برای رفتن به خدمت سربازی رسیدم برای طی دوره آموزشی راهی بیرجند شدم و ادامه خدمتم را در اهواز گذراندم. از سربازی که بازگشتم دوباره در طبقه سوم منزل به خیاطی مشغول شدم البته شب ها نیز به جمع آوری زباله با کامیون های شهرداری می پرداختم با وجود این خلافکاری های من از همان کارگاه خیاطی شروع شد چرا که در آن جا بساط مشروب خوری و تریاک کشی به راه انداخته بودم. البته اولین مشروب خوری های من از دوران نوجوانی زمانی شروع شد که با دوستان هم محله ای ام به بیابان های منطقه گلشهر می رفتیم و در آن جا مشروبات دست ساز می نوشیدیم ولی آشنایی من با برادرزنم (مقتول) به سال ها قبل باز می گردد.

آن زمان بالکن منزلی که آن جا را به خیاط خانه تبدیل کرده بودم از پشت بام های دیگر دیده می شد. «رضا» هم بچه همان محل بود و خانواده اش در همسایگی ما زندگی می کردند. به دلیل این که پدرش نیز همکار پدرم بود خیلی زود ارتباط من و او صمیمی شد به طوری که دیگر نمی توانستیم حتی چند روز هم یکدیگر را نبینیم. به همین دلیل او مدام به کارگاه خیاطی من رفت و آمد می کرد تا این که فهمیدم او خواهر کوچکی دارد بنابراین به پیشنهاد پدرم که خانواده همکارش را بسیار با اصل و نسب می دانست، تصمیم به ازدواج گرفتم ولی خواهر رضا فقط 11 سال داشت و پدرش راضی به این ازدواج نبود. در نهایت با رفت و آمدهای زیاد و گرفتن حکم رشد از دادگاه بالاخره پای سفره عقد نشستم اما بعد از ازدواج به استعمال شیشه و کریستال روی آوردم و کمتر مواد مخدر سنتی مصرف می کردم به طوری که یک بار پدرزنم مرا هنگام مصرف در حالی دید که پسرش نیز کنارم بود.

آن زمان قصد داشت طلاق دخترش را بگیرد که در نهایت آشتی کردیم و این اتفاق نیفتاد.خلاصه بدبختی های من هر روز بیشتر می شد تا جایی که به خاطر اعتیاد زمانی که به عنوان آبدارچی در شهرداری کار می کردم اخراجم کردند و حتی بعد از آن برای جمع آوری زباله هم مرا نخواستند. تا این که سه سال قبل به اتهام سرقت دستگیر شدم و در نهایت به خاطر یک قطعه زمین با پدرزنم اختلاف پیدا کردم تا جایی که پارسال پدرزنم با وکالتی که برای طلاق همسرم در سال 89 و در پی ماجراهای اعتیادم به او داده بودم، طلاق دخترش را گرفت و روزگار مرا سیاه کرد. دیگر حتی اجازه نمی دادند دخترم را ببینم. این بود که تصمیم گرفتم پسرش را که خیلی دوست داشت از او بگیرم تا معنی ندیدن فرزند را بفهمد. این گونه بود که دستم به خون برادرزن سابق ام آلوده شد و اکنون خیلی پشیمانم و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی‌خراسان رضوی

منبع: خراسان

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest.