معرفی یکی از درجه‌داران ارتش که طرح کودتا علیه رهبرانقلاب را خنثی کرد

به  گزارش چاپارطوس خراسان رضوی به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، ارتش جمهوری اسلامی ایران به دلیل ماهیت مردمی خود همواره جایگاه ویژه‌ای در میان مردم داشته و دارد؛ چراکه آن‌ها این نهاد نظامی را بخشی از خودشان می‌دانند. این ویژگی مهم ارتش نه تنها در سال‌های اخیر در مواجهه با بحران‌های طبیعی و مردم‌یاری نمود دارد، بلکه باید ریشه این موضوع را در روز‌های مبارزات مردمی برای پیروزی انقلاب اسلامی دانست. حتی می‌توان ریشه پیوند ارتش با مردم را در سال‌های پیش از انقلاب جست‌وجو کرد.

امام خمینی (ره) بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی در روز‌های پیش از پیروزی انقلاب سخنان بسیاری درباره پیوند ارتش با مردم در مبارزه با رژیم ستمشاهی دارند.

 

ایشان در یکی از مصاحبه‌های خود که با خبرنگار رادیو کانادا در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۵۷ که در نوفل لوشاتو انجام شده در پاسخ به سوالی با این عنوان که «‌‌ارتش ایران را آمریکایی‌ها تعلیم داده اند و نسبت به شاه وفادار هستند. چنانکه شاه سقوط کند، چه‌‎ ‎‌کسی ارتش را کنترل می‌کند؟»، می‌فرمایند: «‌‌بعضی از افراد طبقۀ اول ارتش به شاه وفادارند، ولی رده‌های بعد، اینطور نیستند.» ‌ایشان در مصاحبه دیگری که با خبرنگار روزنامه دیلی تلگراف در روز ۱۵ آذر ۱۳۵۷ انجام شده در پاسخ به سوالی با این عنوان که ‌‌ «حضرت آیت الله، به نظر شما در قدم بعدی چه اتفاقی در ایران رخ خواهد داد؟»، فرمودند: «‌‌نمی توانم پیش بینی کنم. اما نهضت اسلامی ما، رو به اوج است. گروه‌هایی هم از خود‌‎ ‎‌ارتش و دولتی‌ها به نهضت مردم ملحق شده اند. ولی به طور قطع چیزی نمی‌توانم بگویم.‌»

 

این دو کلام از امام خمینی (ره) بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی درباره ارتش نشان از آن دارد که بخش اعظمی از بدنه ارتش پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ریشه‌های مذهبی خود را همواره حفظ کرده بود و با آغاز مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی نیز به کمک مردم رفت. یکی از افسران ارتش شاهنشاهی که در پیروزی انقلاب اسلامی و ایجاد وحدت در میان نیرو‌های مردمی و ارتش نقش ویژه ای داشت شهید یوسف کلاهدوز بود که در ادامه بیشتر با زندگی این شهید بزرگوار آشنا می‌شویم.

 

فرمانده ارتشی که طرح کودتا علیه امام خمینی را افشا کرد
امیر سرلشکر شهید یوسف کلاهدوز یکی از فرماندهان شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران است که در نخستین روز از دی ماه سال ۱۳۲۵ در شهر قوچان و در خانواده‌ای متدین و مذهبی چشم به جهان گشود. او از همان دوران کودکی توسط خانواده‌اش با معارف اسلامی آشنا شد و در این میان نیز هوش سرشار خود را نیز نمایان کرد. یوسف هنگامی که به مدرسه رفت توانست تا این هوش را بیشتر هم نشان دهد و معلمانش که هوش و استعداد او را مشاهده می‌کردند او را با اهدای جوایز مختلف در این راه تشویق می‌کردند. ویژگی‌های اخلاقی یوسف نیز از همان دوران کودکی با سایر همسالان خود متفاوت بود و با افراد بزرگ‌تر از خودش به شکلی پخته‌تر برخورد می‌کرد. نقل است که روزی در راه مدرسه، کت خود را به فرد نیازمندی که از سرما در گوشه خیابان مچاله شده بود، بخشید.

 

پدر یوسف هنگامی که او سن و سال زیادی نداشت به ارتش پیوست و او دیدن پدرش را در این لباس بسیار دوست داشت و شاید بتوان گفت که جرقه‌های حضور او در ارتش نیز از همان دوران کودکی زده شد.  

او پس از پایان دوران تحصیل خود در دبستان به دبیرستان رفت تا بدین ترتیب نقطه عطف دیگری در زندگی یوسف شکل بگیرد. یوسف توانست تا در این دوره با ارتقای آگاهی‌های علمی خود و روی آوردن به مطالعات مذهبی، اطلاعاتش را گسترش دهد و با کمک تعدادی از دوستان نزدیکش توانست تا کتابخانه‌ای در دبیرستان تشکیل دهد. این موضوع هنگامی اهمیت خود را نشان می‌دهد که مسئولان رژیم ستمشاهی تلاش داشتند تا با وابستگی به غرب برنامه‌های فرهنگی کشور را مغایر با فرهنگ اسلامی شکل دهند و هرگونه تفکری را که ریشه در فرهنگ و تمدن اسلامی داشت، در نطفه خفه می‌کردند. با وجود حاکمیت چنین سیاستی، یوسف سعی داشت تا هرچه بیشتر فرهنگ غنی اسلامی را در محیطی که زندگی می‌کرد، گسترش دهد. به همین دلیل هم پیشنهاد برگزاری نماز جماعت را در دبیرستان مطرح کرد که با استقبال خوب اطرافیان روبرو شد.

 

یوسف با شرکت در مجالس مذهبی سعی داشت تا فرهنگ مذهبی و دینی را ترویج کند و در کنار پرورش نفس خود به دنبال این بود که از نظر فیزیکی نیز بدن ورزیده‌ای داشته باشد.  

او پس از گذراندن موفق دوران تحصیلات خود در دوره‌های دبستان، راهنمایی و دبیرستان با اخذ دیپلم ریاضی فیزیک، توانست تا در نخستین روز مهرماه سال ۱۳۴۴ وارد دانشگاه افسری ارتش شده و در آنجا استخدام شود. اما ورود یوسف به ارتش به علت فضای نامناسب آن روز‌های این نهاد نظامی کشورمان برای افراد مذهبی هیچگاه توسط خانواده اش پیش بینی نمی‌شد. یوسف که در راه رسیدن به ارتش تلاش‌های بسیاری انجام داده بود پس از ورود به ارتش نیز تلاش‌های خود را ادامه داد و توانست در نخستین روز مهرماه سال ۱۳۴۷ یعنی پس از دو سال تحصیل موفق به اخذ درجه ستوان دومی در رسته زرهی برسد. 

 

 
شهید کلاهدوز در دوران تحصیل خود در دانشگاه افسری با یک استاد نقشه خوانی یعنی شهید موسی نامجوی آشنا شده بود که او نیز از افراد مذهبی و متدین بود. رفاقت با شهید نامجوی البته باعث شد تا یوسف با یکی از دیگر از دانشجویان دانشگاه افسری ارتش به نام شهید حس اقارب پرست آشنا شود که او نیز فردی مذهبی بود. دوستی و آشنایی این سه شخص باعث شد تا حلقه‌ای مذهبی در دانشگاه افسری ارتش شکل گرفته و نخستین ثمره آن فعال شدن نمازخانه متروک دانشگاه بود. بعد‌ها نیز این همکاری ثمره‌های دیگری داشت و جلسات تفسیر قرآن و آشنایی با معارف اسلامی از دیگر فعالیت‌هایی بود که این سه نفر با همکاری یکدیگر انجام می‌دادند.  

 

سرباز امام به گارد شاهنشاهی نفوذ می‌کند
یکی دیگر از نقاط شاخص کارنامه فعالیت او حضور در گارد شاهنشاهی بود چراکه در آن زمان فقط افرادی را برای خدمت در گارد انتخاب می‌شدند که از هر جهت مطمئن و مطیع باشند. اما رژیم ستمشاهی هیچ گاه نتوانست به این مهم پی ببرد که در قلب دستگاه سلطنت، افرادی، چون شهید کلاهدوزخدمت می‌کنند که از سربازان واقعی امام خمینی (ره) هستند. شهیدان کلاهدوز و اقارب پرست به علت اعتقادات مذهبی خود به عضویت «گروه مخفی سیاسی ـ مذهبی ارتش» به رهبری چهره‌هایی همچون شهیدان نامجوی و آیت و همچنین ناصر رحیمی درآمدند و فعالیت‌های وسیع خود در راستای احیاء تفکرات مذهبی در سطح دانشگاه افسری را آغاز کردند.

 

می‌توان اقداماتی همچون جذب افسران مومن و ارتباط دادن آن‌ها با حسینیه ارشاد و حمایت از خانواده‌های شهدای پانزده خرداد را از جمله فعالیت‌های مهم «گروه مخفی سیاسی ـ مذهبی ارتش» دانست که نقش موثری در پیروزی انقلاب اسلامی داشت. حتی شهید نامجوی به عنوان یکی از رهبران این گروه طرح ترور شاه خائن را هم طراحی کرده بود. با فارغ التحصیل شدن افسران عضو  این گروه، مبارزات عملاً به اکثر مناطق مختلف کشور منتشر می‌شد و هر یک از اعضا با هماهنگی و ارتباط کامل با مرکز، اقداماتی در راستای اشاعه نهضت حضرت امام (ره) انجام می‌دادند.

شهیدان کلاهدوز و اقارب پرست پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه افسری ارتش در سال ۱۳۴۷ و اعزام به مرکز زرهی شیراز متعهد شدند که در آنجا فعالیت‌های «گروه مخفی سیاسی ـ مذهبی ارتش» را نیز ادامه دهند. همین طور هم شد و آن‌ها در این شهر نیز فعالیت‌های عبادی سیاسی خود علیه رژیم ستمشاهی را ادامه دادند.  

 

پیوند شهیدان اقارب پرست و کلاهدوز، اما فقط در دوستی با یکدیگر خلاصه نشد. سال ۱۳۵۰ بود که شهید اقارب پرست با خواهر شهید کلاهدوز و شهید کلاهدوز نیز با یکی از اقوام حسن ازدواج کرد. اما ازدواج و مشغله او باعث نشد تا دست از مبارزه بردارد و همواره مبارزات خود علیه رژیم ستمشاهی تداوم دهد. خانواده اش می‌گویند که یوسف هرگز مشکلات محل کار را با خود به خانه نمی‌آورد، هنگامی که وارد منزل می‌شد، با رویی گشاده با افراد خانه برخورد می‌کرد. هرگاه در مجلسی حضور می‌یافت، سنجیده سخن می‌گفت و از سخنان لغو و بیهوده پرهیز می‌کرد، به جا می‌خندید و محبتش را میان کودکان و بزرگسالان به نسبت سن آن‌ها تقسیم می‌کرد.

شهید کلاهدوز به دلیل توانایی و مهارت‌های بالای خود به دستور فرماندهان ارشد خود در تاریخ ۲۸ شهریورماه سال ۱۳۵۱ برای طی دوره تانک چیفتن به انگلستان اعزام شد و پس از طی موفق این دوره ۱۲ آبان ماه همان سال به وطن بازگشت. این موقع بود که جرقه دیگری در زندگی او زده شد و یوسف با شهید صیاد شیرازی آشنایی پیداکرد. او با شهید صیاد شیرازی رفت و آمد خانوادگی داشت و علاوه بر این در اقدامات سیاسی و مبارزاتی نیز با شهید صیاد همکاری می‌کرد.

 

شهید کلاهدوز؛ قدم به قدم تا پیروزی انقلاب اسلامی
سال ۱۳۵۶ بود که شهید کلاهدوز برای گذراندن دوره دافوس به تهران منتقل شد و توانست تا اهداف خود را با موفقیت بیشتری در کنار دوستان و همکاران قدیمی‌اش همچون شهیدان نامجوی و  اقارب پرست و همچنین ستوان عبادت دنبال کند. گروه مخفی ارتش در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در اکثر شهر‌ها نیرو‌های مومن و فعالی داشت که با انسجام کامل توانایی مقابله با حرکت‌های ضد مردمی داشت. شهیدان نامجوی، کلاهدوز و اقارب پرست در تهران با اقداماتی از قبیل خلع سلاح تانک‌های پادگان لویزان که قصد وارد شدن به صحنه تظاهرات را داشتند و از همه مهم‌تر افشای طرح کودتا علیه امام با ورود ایشان به وطن، خدمات ارزنده‌ای برای پیروزی انقلاب اسلامی انجام دادند.

 

انقلاب اسلامی و پیروزی که آسان به دست نیامد
شهید کلاهدوز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در «کمیته انقلاب» در ستاد مشترک ارتش حضوری فعال داشت و به همراه شهیدان منتظری و نامجوی ضمن حراست از دانشکده اقدام به تأسیس ارتشی مذهبی و مردمی کرد. نهال پرثمر انقلاب به بار نشست و نظام نوپای اسلامی، تنها به دست مردم انقلاب اداره می‌شد. به همین دلیل هم ضرورت تشکیل نیروی نظامی متشکل و برخاسته از متن مردم و انقلاب، بیش از پیش احساس می‌شد تا از دستاورد‌های انقلاب اسلامی و حریم خون پاک شهدا پاسداری کند.

او از جمله کسانی بود که ضرورت چنین نیرویی را احساس می‌کرد و به همراه شهید حجت الاسلام محمد منتظری و شهید نامجوی به دنبال اسکلت بندی و سازماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودند تا بتوانند این نیرو را منظم کنند. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با دستور حضرت امام خمینی (ره) شهید کلاهدوز به عنوان یکی از اعضای شورای عالی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انتخاب شد و فعالیت خود را از همان ابتدای شکل گیری سپاه شروع کرد.

 

شهید کلاهدوز تأکید داشت که اعضای سپاه باید دارای اصالت و اعتقادات راسخ و عمیق مذهبی، آمیخته با بینش و بصیرت کافی در بعد سیاسی باشند و بر روی اصل اعتقادی در میان نیرو‌های مسلح تأکید داشت. بر همین اساس، او نخستین کسی بود که قبل از تشکیلات واحد عقیدتی سیاسی، مسئله آموزش معارف اسلامی را در سطح تمام نیرو‌های مسلح مطرح کرد و در این راستا، در اردیبهشت ۱۳۵۸ تعداد زیادی کتاب و جزوات اسلامی تکثیر شد تا توسط مربیان کار آزموده، به نظامیان آموزش داده شود.

 
او می‌گفت: «در زمینه اعتقادات برادران پاسدار، باید از دل و جان مایه گذاشت تا چنان پرورده شوند که در نشیب و فراز‌های حساس انقلاب، نقش چشمگیر و صحیح خویش را به نحو احسن ایفا کنند و با صبر و توکل انقلابی به مسئولیت‌های خطیر خویش آگاه شوند. سپاه نباید صرفاً به صورت یک بازوی نظامی درآید وگرنه خطر بزرگی آن را تهدید می‌کند و با کوچک‌ترین نسیم مخالفی که بوزد، مثل ساقه‌های نازک و کم استقامت، خم شده و به چپ و راست متمایل می‌گردد و ثبات رأی و عملکرد خود را از دست می‌دهد.»‌

 

یک ارتشی قائم مقام کل سپاه پاسداران شد
شهید کلاهدوز پس از انسجام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان مسئول آموزش این نیروی انقلابی در پادگان امام علی (ع) انتخاب شد. سپس به سمت قائم مقام فرماندهی کل سپاه منصوب شد. در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ هسته اولیه سپاه پاسداران که آن روز‌ها به نام «پاسا» معروف بود، پی‌ریزی شد.

شهید کلاهدوز معتقد بود که سپاه باید دارای نیروی منظم زمینی و هوایی باشد و برای تحقق این هدف، به کمک افراد متخصص و متعهد طرح تشکیل یگان هوایی را در سپاه تهیه کرد. این یگان، در شهریورماه ۱۳۶۶ به فرمان حضرت امام (ره) به عنوان نیروی هوایی سپاه رسماً تشکیل و گسترش یافت.

شهید کلاهدوز دریافته بود که آمریکا درصدد ترفند‌های جدیدی برای ضربه‌زدن به انقلاب است. از این رو مسأله جنگ‌های پارتیزانی و آموزش آن را برای کادر سپاه پیشنهاد کرد. او در پی جذب نیرو‌های نخبه در سپاه بود، چون اعتقاد داشت سپاه به افراد متعهد و متخصص نیاز دارد و برای این منظور از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نکرد.

 

استکبار، ناتوان از سرنگونی یا به سازش کشاندن انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی را علیه کشورمان آغاز کرد. دشمن با تمام توان پیش می‌آمد و در این موقع تنها چیزی که توانست جلوی هجوم متجاوزان را بگیرد، ایمان و روحیه شهادت طلبی نیرو‌های سپاهی و مردم و قدرت و ابتکار فرماندهی سردارانی، چون کلاهدوز بود. او در حالی که یک فرمانده آموزشی بود، به جبهه می‌رفت و در نبرد‌ها شرکت می‌کرد. بنی صدر و جاه طلبی‌های او، مانع دیگری در راه رسیدن به پیروزی در مقابل تهاجم نیرو‌های متجاوز عراقی بود. هرگاه فرماندهان و نیرو‌های صادق پیش او می‌آمدند و از بنی صدر گله می‌کردند با بردباری می‌گفت: «ما وظایفی داریم، باید به آن وظایف عمل کنیم. الان ایشان از نظر قانون رئیس جمهور مملکت است و شما تا جایی که خلاف شرع نیست، باید از دستوراتش عمل کنید.»

بنی صدر در خرداد ۱۳۶۰ در جلسه شورای عالی دفاع، طرحی جهت شکست حصر آبادان، به همراه یک تحلیل کلی از اوضاع منطقه ارائه کرد. این طرح مورد تصویب قرار گرفت و پس از ابلاغ به نیروی زمینی، قرار شد بین نیرو‌های سپاه و ارتش تدابیری در مورد نحوه هماهنگی و همکاری‌ها اتخاذ شود.


 پروازی که به جای زمین در آسمان جای گرفت
سرانجام در سحرگاه روز یکشنبه پنجم مهرماه ۱۳۶۰ نیرو‌های سلحشور اسلام، با تهاجمی گسترده و بی سابقه، بخش وسیعی از اراضی شمال آبادان را که حدود یک سال در دست ناپاک دشمن متجاوز بود، خارج کردند و دو جاده مهم ارتباط آبادان ـ ماهشهر و آبادان ـ اهواز را آزاد کردند و دو پل دشمن که بر روی رودخانه کارون زده شده بود، با همت دلاور مردان اسلام فتح شد. عملیات پیروز ثامن الائمه به پایان رسید. او از این که حکم حضرت امام (ره) محقق شده و حصر آبادان شکسته شده بود و همچنین نیرو‌ها قدرت و اراده خلل ناپذیر خود را در این نبرد با سرافرازی آزموده بودند، راضی و خشنود بود.

 

در هفتم مهر ۱۳۶۰، او و تعدادی از فرماندهان پیروز عملیات همچون شهیدان فلاحی، جهان آرا، نامجوی و فکوری با یک فروند هواپیمایی سی ـ ۱۳۰ عازم تهران بودند. شب هنگام، روستاییان در حوالی کهریزک با صدای انفجار شتاب‌زده به سوی محل انفجار رفتند، آتش از دور زبانه می‌کشید. وقتی آنان به محل حادثه نزدیک شدند، با لاشه هواپیمایی روبرو شدند که چند لحظه بیشتر از سقوطش نگذشته بود. لحظاتی بعد، امدادگران و مأموران اورژانس، آتش نشانی و پاسداران انقلاب اسلامی به کمک حادثه دیدگان شتافتند. در این هنگام نیمی از تنه هواپیما در میان شعله‌های آتش می‌سوخت.

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest.
0 Characters
Attachments (0 / 3)
Share Your Location