جوان مجردی که به اتهام سرقت کابل های برق و در حال سوزاندن روکش های پلاستیکی آن ها، توسط نیروهای کلانتری الهیه مشهد دستگیر شده است در حالی که از شدت خماری به زحمت می توانست پلک هایش را گاهی باز کند در تشریح سرگذشت اسفبار خود به
کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: 32 سال قبل در یکی از روستاهای معروف شهرستان شیروان به دنیا آمدم. پدر و مادرم به خاطر آن که تک پسر بودم به من توجه بیشتری نسبت به دو خواهر بزرگ ترم داشتند و من تقریبا پسر آزادی بودم که هر کاری دوست داشتم انجام می دادم از دوران نوجوانی به شاگردی در کارگاه آب نبات سازی روی آوردم و در عین حال به تحصیلاتم ادامه دادم تا این که در دوران دبیرستان آرام آرام در کنار دوستانم مصرف تفننی مواد مخدر را شروع کردم ولی از زمانی در پرتگاه سقوط قرار گرفتم که پدر و مادرم در سانحه تصادف سرویس کارخانه نساجی جان خود را از دست دادند آن زمان 19 سال بیشتر نداشتم و مقطع دبیرستان را پشت سر گذاشته بودم این حادثه تلخ در روزهایی رقم خورد که من با چند تن از دوستان خلافکارم ارتباط صمیمانه ای برقرار کرده بودم. نمی خواهم ماجرای خلافکاری هایم را به دوستان ناباب نسبت بدهم چرا که مطرح کردن این موضوع فقط بهانه ای برای فرافکنی و انداختن تقصیر به گردن دیگران است.
من هم مانند خیلی از معتادان دیگر اعتماد به نفس بالایی را در خودم حس می کردم و بر اثر کنجکاوی و همچنین لذت های آنی، مرگ پدر و مادرم را بهانه قرار دادم و در کنار دوستانم به مصرف شیشه روی آوردم. دیگر توان کار کردن هم نداشتم به طوری که مجبور شدم کارگاه آب نبات سازی را جمع کنم در این شرایط اطرافیانم نه تنها از من حمایت نمی کردند بلکه اعتمادی هم به من نداشتند به همین خاطر در حالی که توان تامین هزینه های اعتیادم را نداشتم راهی مشهد شدم و کارم به کارتن خوابی کشید چرا که نمی توانستم سرپناهی حتی مخروبه، برای خودم اجاره کنم هیچ کس با دیدن وضعیت به هم ریخته و آشفته ام حاضر نمی شد مرا استخدام کند تا حداقل هزینه های مصرف مواد مخدرم را به دست آورم این گونه بود که به جمع آوری ضایعات و کارتن از خیابان ها و گاری های زباله روی آوردم. ولی ماجرای تلخ زندگی من در همین جا به پایان نرسید چرا که اولین بار به خاطر سرقت چند کبوتر دستگیر شدم و زندان را تجربه کردم بعد از آن هم سه بار به خاطر مواد مخدر دستگیر و در مراکز ترک اعتیاد اجباری بستری شدم اما هر بار پس از آزادی، دوباره سراغ پاتوق های دوستانم می رفتم و روزگار سیاهم را بار دیگر از سر می گرفتم یکی از این پاتوق ها چهار دیواری در اطراف بزرگراه آسیایی بود که شب ها را نیز در آن جا می گذراندم تا این که چند روز قبل یکی از دوستانم مقداری شیشه برایم آورد و مرا از خواب بیدار کرد بعد از مصرف شیشه ها سوار موتورسیکلت او شدیم و به خیابان میثاق 40 رفتیم. دوستم دو کیسه کابل را مقابلم گذاشت تا بعد از سوزاندن آن ها، باز هم مقداری شیشه به من بدهد اما در همین حال ماموران انتظامی رسیدند و مرا در حالی دستگیر کردند که دوستم سوار بر موتورسیکلت از محل گریخت و ...
شایان ذکر است به دستور قاضی شریعت یار (معاون دادستان مشهد) تحقیقات درباره پرونده سرقت های کابل از سوی ماموران تجسس و با نظارت مستقیم سرهنگ توفیق حاجی زاده (رئیس کلانتری الهیه) ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی