ترک یک رابطه خشن به معنای پایان آزار است؟

دانشجوی دکترای رشته روانشناسی و مشاوره دانشگاه مک‌گیل گفت: در ادبیات «تحقیر» عمدتا واژه زنان، برای خشونت خانگی به کار برده شده و خشونت خانگی، خشونت علیه زنان مطرح می‌شود. آمارها نشان می‌دهد، بیشترین کسانی که خشونت خانگی را گزارش می‌دهند بانوان هستند، البته در این

میان برخی بر این عقیده‌اند که چه بسا آقایان هم تحت خشونت خانگی قرار می‌گیرند، اما گزارشی در این خصوص به دلیل حس شرمساری، صورت نمی‌گیرد.

به گزارش ایسنا، دکتر اسرا میلانی در نشست «تحلیل بین فرهنگی خشونت خانگی» که در دانشکده علوم‌تربیتی و روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد، اظهار کرد: در این خصوص باید مشخص کرد که برای شخص مورد آزار قرار گرفته از چه واژه‌ای باید استفاده کرد. در برخی موارد از واژه «قربانی» بهره می‌برند، اما این واژه از ادبیات تحقیر حذف و واژه «نجات یافته» که دارای بار معنایی مثبت‌تری است، جایگزین شد. در اینجا «قربانی» به اتفاق خشونت از بیرون و به فرد منفعل غالب شده که کاری از عهده او برنمی‌آید اطلاق می‌شود که تنها تلاش می‌کند خود را از خشونت بیرون بکشد.

میلانی بیان کرد: در اینجا باید توجه داشت که کشور هم چه عناوینی را برای این افراد در نظر می‌گیرد. این عناوین در برخورد اشخاص دیگر، جامعه و... با این افراد و دریافت افراد از تجربه‎‌ای که داشتند و در قالب رفتارهای کمک‌جویانه درنظر گرفته می‌شود.

میلانی افزود: به عنوان مثال خانمی مدیر یک شرکت بزرگ و در فضای کاری خود دارای قدرت بالاست، اما در خانه مورد خشونت خانگی قرار می‌گیرد و در اینجا حاضر به استفاده از واژه قربانی با توجه به لکه ننگی که این واژه به همراه دارد، نخواهد شد.

دانشجوی دکترای رشته روانشناسی مشاوره دانشگاه مک‌گیل کانادا گفت: خشونت مسئله اجتماعی و فراگیر در جهان است و همه اقشار و در هر سطح اجتماعی، فرهنگی، نژادی، مذهب، سن و... آن را تجربه می‌کنند. به نظر می‌رسد همسر آزاری به نوعی جرم محسوب می‌شود و بر همین اساس هرکدام از ما در مقابل این موضوع اجتماعی مسئول هستیم.

میلانی اظهار کرد: باید گفت در فرهنگ ما چه چیزی خشونت نامیده می‌شود؟. طبق نتایج یک تحقیق در تعریف خشونت خانگی در جوامع مسلمان به صورت عام و به عنوان مثال در جوامع هندی، پاکستانی و...، افراد خشونت عاطفی مرتبط با آبرو را سخت‌تر از خشونت فیزیکی تلقی می‌کنند. در واقع بر این عقیده هستند تحمل این خشونت به دلیل مسئله آبرو دشوارتر از خشونت فیزیکی است. نمی‌توان مدل‌های ثابتی از خشونت را برای همه جوامع که دارای تنوع هستند به کار برد، چرا که امکان پاسخگویی به همه نیازها وجود ندارد.

وی گفت: در خصوص آثار خشونت خانگی باید گفت آثار خشونت تنها به خود فرد منتهی نمی‌شود و بر روی بدنه اجتماع نیز تاثیرگذار و از آثار بین نسلی شدیدی برخوردار است. در آماری که هرساله در ارتباط با کشور کانادا منتشر می‌شود، باید گفت، هر ساله مبالغی صرف موضوع خشونت خانگی می‌شود. در اینجا شاید هزینه خدمات پزشکی و روان شناختی مطرح نباشد اما وقتی نیروی انسانی جامعه تحت خشونت و آسیب قرار گرفته باشد، به همان میزان هزینه‌ها نیز برای جامعه تشدید می‌شود.

دانشجوی دکترای رشته روانشناسی مشاوره دانشگاه مک‌گیل کانادا تصریح کرد: در ارتباط با آثار فردی خشونت خانگی نیز می‌توان گفت، که مواردی از جمله مشکلات سلامت روان، قتل‌های خانگی و... را شامل می‌شود. تحقیقات نشان می‌دهد، زنان تحت خشونت خانگی در محل کار نمی‌توانند تمرکز داشته باشند و عوارض این نوع خشونت تنها محدود به خانه نشده و به محل کار نیز منتقل و منجر به از دست دادن شغل، درآمد و اموال فرد شده و فرد آزاردیده به فرد آزارگر بیشتر وابسته می‌شود.

وی تصریح کرد: طبق آمارها، ۵۳درصد افرادی که به خشونت خانگی دچار شدند، شغل خود را از دست داده‌اند و ۷۵درصد آن‌ها دیگر نتوانستند برروی شغل خود تمرکز داشته باشند. در این میان، محل کار نیز در مقابل فرد خشونت دیده مسئول است. اگر کارمندی تحت خشونت قرار می‌گیرد، باید کمک‌ها و حمایت‌هایی از سوی محل کار خود داشته باشد.

خشونت خانگی تا چندین نسل دارای ریشه است

میلانی با بیان اینکه خشونت خانگی، بین‌نسلی منتقل می‌شود، تا چندین نسل دارای ریشه است و باید این چرخه معیوب متوقف شود، اظهار کرد: کودکان در معرض خشونت، می‌آموزند خشونت مسئله قابل قبول و قابل توجیه است. به عنوان مثال کودک با خود تصور می‌کند وقتی پدرم، مادرم را مورد تحقیر و توهین قرار می‌دهد به هدفی که می‌خواهد می‌رسد و در اینجا عدم توازن قدرت میان پدر و مادر مطرح می‌شود و کودک نیز آن را فرا می‌گیرد.

دانشجوی دکترای رشته روانشناسی مشاوره دانشگاه مک‌گیل کانادا اضافه کرد: در خشونت خانگی از کودکان با عناوین «قربان‌گران پنهان» و یا «مشاهده‌گران خاموش» یاد می‌شود. در فضای خشونت، خطرات شدیدی به روان کودک وارد می‌شود و به همین دلیل در این موضوع، کودکان از اهمیت زیادی برخوردار هستند. کودکی که در معرض خشونت خانگی است، باید تحت نظر مرکز محافظت از کودک قرار گیرد، چرا که نباید این چرخه بین نسلی ادامه یابد. تحقیقات نشان می‌دهد، کودکانی که شاهد خشونت بودند، در آینده کودکان خود را نیز مورد خشونت قرار می‌دهند. حتی دخترانی که مشاهده‌گر رابطه خشونت آمیز میان والدین خود بوده‌اند، این امکان برایشان وجود دارد که در ارتباط زوجین خود را نیز مورد خشونت خانگی قرار بگیرد.

تبدیل خشونت خانگی به الگوی رفتاری در خانواده

این دانشجوی دکترای رشته مشاوره روانشناسی در ادامه با بیان اینکه خشونت از یک اتفاق ساده شکل می‌گیرد، این خشونت ساده به خشونت مکرر و بعد به عنوان یک الگوی رفتاری در خانواده تبدیل می‌شود، در ارتباط با دیگر مدل‌های خشونت تصریح کرد: از دیگر مدل‌های خشونت می‌توان به چرخه آزار اشاره کرد. در این مدل، فرد در یک دوره می‌ماند و آن را تکرار می‌کند. این نوع خشونت خانگی از تنش آغاز می‌شود، تا اینکه این تنش به یک خشونت سخت مانند مراجعه به بیمارستان می‌رسد. در ادامه شخص آزارگر به عذرخواهی و تهیه هدیه می‌پردازد و به مرحله ماه عسل می‌رسند، اما این روند به حالت اول خود بازمی‌گردد و دوامی ندارد، تنش جدیدی شکل می‌گیرد، انفجار اتفاق می‌افتد و فرد در چرخه معیوب گرفتار می‌شود.

وی بیان کرد: در اینجا باید به این سوال پاسخ داد چرا فرد آزاردیده اقدامی نمی‌کند و در آن رابطه پر خطر می‌ماند و چرخه معیوب ادامه می‌یابد. این چرخه می‌تواند طی یک روز، یک هفته، یک ماه و یا چند ماه ادامه یابد، در واقع چرخه یکی، اما طول زمان آن متفاوت است و باید به این نکته اشاره کرد مرحله ماه‌عسل به این معنا نیست که مشکل میان طرفین حل می‌شود، چرا که مشکلات زوجین در این مرحله نیز وجود دارد.

میلانی در ارتباط با روابط اعتیادگونه در خشونت خانگی گفت: در پاره‌ای از موارد مشکل به دلیل وجود یک رفتار در زنان نیست، گاهی یک خشونت از سمت شخص آزارگر، بهانه‌ای را می‌طلبد، در این مرحله زنان ناخودآگاه تلاش می‌کنند این خشونت به درجه انفجار برسد چرا که بتواند زودتر مرحله ماه‌عسل را تجربه کند. در این نوع روابط فرد آزاردیده خود را تشنه محبت و توجه می‌بیند و در این میان توجهی که فرد آزارگر دریافت می‌کند برایش مهم جلوه می‌کند.

دانشجوی دکترای رشته روانشناسی مشاوره دانشگاه مک‌گیل کانادا ادامه داد: مورد دیگری که در خشونت خانگی مطرح می‌شود، قدرت کنترل است که در قلب رفتارهای آزارگرایانه قرار می‌گیرد و انواع دیگر خشونت را به وجود می‌آورد. وقتی شخصی در رابطه‌ای خشونت‌آمیز است، دائما در این رابطه می‌ماند، نه تنها در زمانی که در حال خشونت دیدن است.

میلانی گفت: در این مورد از خشونت خانگی مردها طبق آمار موجود، بیشتر تمایل دارند که قدرت کنترل را به دست بیاورند، چرا که این حق را برای خود می‌دانند تا اینکه در اختیار همسرشان قرار گیرد.

دانشجوی دکترای رشته روانشناسی مشاوره دانشگاه مک‌گیل کانادا در ارتباط با عوامل ماندن و یا ترک یک رابطه خشونت آمیز توسط زنان خاطرنشان کرد: از جمله عوامل اصلی ماندن در یک رابطه خشونت آمیز، «وابستگی اقتصادی شخص آزاردیده به آزارگر» است، ماندن به دلیل «فرزندان»، «امید برای تغییر»، «عشق»، «هراس» از شخص آزارگر به واسطه تهدیدهایی که از سوی فرد آزارگر وجود دارد، «فقدان» و یا از دست دادن رابطه موجود و «شرمساری» از دیگر عواملی است که باعث ماندن فرد آزارگر در یک رابطه همراه باخشونت می‌شود.

وی ادامه داد: با مراجعه به ادبیات تحقیر مشاهده می‌کنیم، تحقیقات اولیه در خصوص یک زن، به صورت کلی و در جهان به آن پرداخته و در واقع به روی هویت جنسی زن تاکید می‌شود. انگیزه این موضوع به دلیل حس همدلی در بین این قشر در خصوص خشونت است. اما بعدها انتقاداتی به این نظریه وارد شد چرا که این تجارب در مواردی مانند فرهنگ، مذهب، تاریخچه زندگی، در ارتباط با خشونت خانگی با یکدیگر متفاوت است. باید گفت، هویت زنان بر روی خشونت تاثیرگذار است.

میلانی در ادامه خاطرنشان کرد: فرهنگ به طور کلی به نحوه انطباق با جامعه که شامل، عادات، نُرم، رفتارها، سبک زندگی که طی سالیان متمادی شکل گرفته، اشاره دارد. طبق تحقیقات بین فرهنگی عنوان می‌شود گاهی فرهنگ هم‌معنا با نژاد، ملیت و... تعریف می‌شود و بر این عقیده است همه ما موجودات فرهنگی هستیم و در واقع نژاد، سن، وضعیت جسمانی و روانی، زبان، فرهنگ و... فرهنگ ما را شکل می‌دهد. همچنین طبق این نوع مطالعات، جامعه فردگرا و جمع‌گرا نیز بر اهمیت خشونت خانگی می‌افزاید.

دانشجوی دکترای رشته روانشناسی مشاوره دانشگاه مک‌گیل کانادا گفت: از دیگر مدل‌های خشونت می‌توان به مدل «متقاطع بودن» اشاره کرد. در این مدل برای فرد خشونت دیده عواملی مانند هویت، سطح تحصیلات، نژاد، مهاجر بودن، تجربه جنگ، حضور در جامعه مردسالار و... مطرح می‌شود، به این معنا که این هویت‌ها در سطح وسیع اجتماع شکل می‌گیرد و زن در این بستر از تجربیات قرار می‌گیرد.

وی با بیان اینکه در روانشناسی، رویکرد این است که درون‌روانی فرد با رشد همراه شود و او را در بستر اجتماعی، فرهنگی و... مشاهده کنیم، عنوان کرد: در این میان باورهای نادرستی در خشونت وجود دارد که می‌توان به مواردی از جمله حمایت خانواده از نظر تامین هزینه‌های زندگی، وضعیت اجتماعی و... اشاره کرد. همچنین در خشونت خانگی فرد خود را مورد سرزنش قرار می‌دهد و در این میان، فردی که آزارگر است با توهین، تحقیر، بازی‌های روانی و... این حس را در فرد آزاردیده ایجاد می‌کند که او مقصر این خشونت است. در این میان تمرکز را از روی شخص قربانی برمی‌داریم و مشاهده می‌کنیم شرایط اجتماع چه چیزی را ایجاد می‌کند که فرد مورد خشونت قرار بگیرد. به عنوان مثال شاید فرد به دلیل باورهای مذهبی مورد خشونت قرار گرفته و این برچسب به فرد آزاردیده، منجر به منزوی‌تر شدن او شود.

میلانی خاطرنشان کرد: باید به این پرسش پاسخ داد که آیا ترک یک رابطه همراه با خشونت به معنای پایان آزار است یا خیر؟. با ترک یک رابطه خشونت آمیز ترس‎ها و اضطراب‌های آن رابطه تا سالیان سال همراه فرد است و طبق گفته این افراد دیگر نمی‌توانند همان آدم سابق شوند.

دانشجوی دکترای رشته روانشناسی مشاوره دانشگاه مک‌گیل کانادا بیان کرد: بنابراین رویکرد ما در درمان این افراد باید رویکرد «فرهنگی‌رابطه‌ای» باشد. به این صورت که در درمان فرهنگ هر شخص را مدنظر قرار دهیم، همچنین یک رابطه سالم و متقابل با مراجعه‌کننده داشته باشیم، به نقاط قوت فرد خشونت‌دیده تاکید کنیم و در نگاه کلی، ذهن، بدن و روح فرد را باهم درنظر بگیریم. صرفا نباید در اتاقی درمان‌گر باشیم بلکه باید به دنبال خدمات اجتماعی اشخاص برویم. امنیت روانی باید برای فرد دوباره شکل بگیرد. چرا که فرد آزاردیده دوباره بسیار دشوار می‌تواند در رابطه‌ای قرار بگیرد.

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest.
0 Characters
Attachments (0 / 3)
Share Your Location